دیانا گلـــــــــیدیانا گلـــــــــی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

تولد دخترم دیانا

دو قدم بدون کمک

دیانام یه چیزی که باید قبل دوتا پست قبلی مینوشتم رو جا انداختم. وجود من میتونه لحظاتی بدون کمک بایسته اما هنوز جرات کافی رو نداره. مطلب مهم اینه که دخترم تونست در تاریخ 8.28 دو قدم بدون کمک ما به جلو بره.   خدایا قدمهای دخترم رو استوار کن.به راه راست هدایتش کن و از لغزیدن پاهایش از راه به چاه حفظ کن.آمین یا رب العالمین. ...
30 آبان 1392

دیانا و پیشی

نفس مامان دیروز( 8.29) رفته بودیم خونه مامان یه پیشی  چند روزه اومده بالکنشون.باباجون بردتت تا ازپشت پنجره نشونت بده.اولش میترسیدی اما بعد خوشت اومده بود و از پشت پرده نمیومدی بیرون.مگه ول کن بودی!!!!!!!!شبم که خاله نسترن اینا اومده بودن اون بیچاره رو هم کلافه کرده بودی یک ریز میگفتی پیشی پیشی و اونجا بود که به دایره لغاتت یک کلمه هم اضافه شد. . عصر هم کلی با کابینتها بازی کردی.در کل وقتی میریم اونجا بیش از حد شیطونی میکنی. مدام از پله های اتاق خواب میری بالا میای پایین.به همه چی دست میزنی.آخر شب هم بنزین همه رو تموم میکنی و میندازی به روغن سوزی.خودت هم تا برسیم خونه میخوابی قربونت برم عشق من که با اینهمه شیطو...
30 آبان 1392

پرنسسم 11 ماهه شد.

نازنینم پاره تنم 11 ماه است که با آمدنت به زندیگمان شوری دادی وصف نشدنی و عشقی در وجودمان ریختی تمام نشدنی.............. با هر نگاهت،با هر تبسمت،با هر گریه ات اوج میگیریم در آسمان آبی زندگیمان. 11 ماهه که بیشتر از گذشته خنده را مهمانمان کرده ای و مرهمی شده ای برای دردهایمان با وجود تو دیگر غم برایمان معنی ندارد و خنده پذیرای ماست..................... دخترم ،پاره تنم ،وجودم ، امین ماه شکوفا شدنت مبارک. به امید داشتن روزهای خوش بی پایان برای دیانام. ...
30 آبان 1392

دیانا قند میخوره

امــــــــــــــــــــــــان از دست تو دختر شیطون و زیرک.دیروز عصر من و بابایی بیرون کار داشتیم.بردیم گذاشتیمت پیش مامان جون اینا که زودی بریم و برگردیم.بابایی داشت برا خودش پیرهن میخرید،یهو بد جور دلم شور زد.بهش گفتم زود باش شاید دیانا اذیت کنه مامان اینا روشون نشه زنگ بزنن.وقتی رسیدم خونه از بغل دایی جون گرفتمت دیدم داری یه چیزی رو تو دهنت میچرخونی اولش جدی نگرفتم بعدش یهو انگشتم رو کردم تو دهنت دیدم بلـــــــــــــــــــــــــــه شما شیطون خانوم معلوم نشده کی قند رو گذاشتی تو دهنت و داری میخوریش.همه گفتن بغلشون بودی و از اینکه کی اینکار رو کردی در عجب مونده بودن. خلاصه کلی ترسیدیم که اگه زبونم لال تو گلوت گیر میکرد من چه خاکی به سرم ...
28 آبان 1392

خاطره اولین تاسوعا و عاشورا

نازگل مامانی پارسال این روزا تو دلم بودی و برا دیدنت روز شماری میکردم.اما امسال شکر خدا صحیح و سالم پیشمی.شب تاسوعا گذاشتمت پیش بابایی و رفتم برات یه بولیز سبز با یه هد بند یا علی اصغر خریدم.بولیزرو نذر کرده بودم سرت خوب شه(یه چیزی به اندازه نخود پشت گوشت بود دکترت میگفت طبیعی به مرور زمان از بین میره ولی من بد جور نگران بودم)بپوشونم با یه بسته شکلات که بدمش به خیمه جناب قاسم.الحمدلله نذرمون قبول شد و ماهم اداش کردیم.الهی بمیرم برا دل رباب.وقتی تورو تو اون لباس میبینم ناخودآگاه اشکم سرازیر میشه.موقع پوشوندن یه نذر کردم که اگه تا سال بعد قبول شه تا 9 سالگیت 5 روز بولیز سبز بپوشونمت.مامانی توهم دعا کن قبول شه.اخه خدا حرف نی نی های معصوم...
25 آبان 1392

شب تاسوعا

عزیز مادر امشب شب تاسوعاست.خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دلم گرفته.تلویزیون رو کانال زنجانه و فقط عزاداری حضرت عباسه.ازش می خوام به آبروی امام زمان هرچی مریض هست شفا بده.هرچی دردمند هست درمانش کنه.هرکی آرزوی نی نی داره به خاطر علی اصغر دلش رو با یه نی نی شاد کنه.به من و بابایی هم یه نظر کوچولو کنه تا ما هم حاجت روا شیم.وقتی داشتم گریه میکردم نگاهم میکردی و با انگشتهای کوچیکت اشکهام رو میخواستی از رو گونه هام برداری.دلم اون لحظه بد جور لرزید آخه پارسال این موقع ها تو دلم بودی و داشتیم انتظارت رو میکشیدیم.خدایا صد هزار بار به خاطر دادن یه دختر سالم بهمون شکرت!!!!!!!! دانی از چه رو آید گاه گاه زلزله   &nbs...
21 آبان 1392

عکسهای مشهد

دیانا گلی تو هواپیما بغل مامانی لالا کرد!!!!!!! روز اول زیارت عید غدیر بود همه جارو چراغونی کرده بودن و تو نقاره خانه غوغایی بود.اما مگه تو گذاشتی که بفهمیم چی به چیه از شانسمون پنجشنبه هم بود خیلییییییی دلم میخواست دعای کمیل تو حرم باشم اما خدا انصاف بده انقد گریه کردی که بابایی نذاشت بمونیم و مجبور کرد برگردیم هتل.ت. راه کلی گریه کردم!!!!!! عکست با یکی از خادمین آقا اینجا هم طرقبه که اولش خواب بودی بعد که بیدار شدی دمار از روزگارمون در آوردی دختر گلم از اینکه تو این سفر به این قشنگی کلیییییییییییییییییییییییییییی اذیتمون کردی و نذاشتی بعد چند وقت یه خستگی در کنیم صمیم...
21 آبان 1392

کلمات جدید

عروسکم الان که اومدم پست جدید برات بذارم شما تو اتاقت لالا کردی .چندروزه ظهرا اونجا میخوابونمت ظاهرا خوابش بیشتر میچسبه آخه حداقل یه ساعت میخوابی. نازگلم چندتا کلمه جدید یاد گرفتی مثل: ابیده که مامان رو به اسمش صدا میزنی مامان فدات بشه ایشالا آبه میگی اونم میزنی رو ریپیت و کمش بیست تا پشت سر هم میگی چند بار هم گفتی آبه بده هرچی بهت میدیم بلافاصله میگی پیسی همون مرسی ما بخاری رو نشون میدی و خودت میگی جیییییییییزززززززز یاد گرفتی عین مامانی میکنی. وای از همه مهمتر که همه عاشق این حرکتتن ادای ماهی رو در میاری وقتی میگم ماهی شو لبای کوچولوت رو باز و بسته میکنی دختر قشنگم هروز بهتر از دیروزی و...
19 آبان 1392